مرگ قربانی مسیح در پرتو اظهارات کتاب مقدس: چرا عیسی باید بمیرد؟

مرگ قربانی مسیح در پرتو اظهارات کتاب مقدس: چرا عیسی باید بمیرد؟
Pixabay - گاوراوکتول
برای دلجویی از خدای خشمگین؟ یا برای رفع تشنگی خون؟ نوشته الت واگنر

اینکه یک مسیحی فعال به طور جدی این سوال را می پرسد دلیل کافی برای رسیدن به ته آن است. همچنین هسته مسیحی بودن را لمس می کند. درک اصول انجیل آنقدر که معمولاً تصور می شود رایج نیست. این به این دلیل نیست که آنها برای عقل سلیم بیش از حد مبهم و پیچیده هستند، بلکه به دلیل مه غلیظی است که این سؤال را احاطه کرده است. انسانها اصطلاحات الهیاتی را اختراع کرده اند که ارتباط چندانی با کتاب مقدس ندارد. اما اگر به بیانات ساده کتاب مقدس بسنده کنیم، خواهیم دید که نور چقدر سریع مه گمانه زنی های الهیاتی را از بین می برد.

«زیرا مسیح نیز یک بار برای گناهان رنج کشید، عادل برای ظالمان، تا شما را به خدا برساند. او در جسم کشته شد، اما در روح زنده شد.» (اول پطرس 1:3,18 L17) پاسخ کافی است. به هر حال می خوانیم: «آنچه من می گویم درست و معتبر است: مسیح عیسی به دنیا آمد تا گناهکاران را نجات دهد... و می دانید که او ظاهر شد تا گناهان ما را بزداید. و در او گناهی نیست... خون پسرش عیسی مسیح ما را از هر گناهی پاک می کند.» (اول تیموتائوس 1:1,15 NLB؛ اول یوحنا 1:3,5؛ ​​1,7:XNUMX).

بیایید بیشتر بخوانیم: «زیرا در حالی که ما هنوز ضعیف بودیم، مسیح برای ما بی خدا مرد. اکنون به ندرت کسی به خاطر یک مرد عادل می میرد. او ممکن است جان خود را به خاطر خیر به خطر بیندازد. اما خدا محبت خود را به ما از این جهت نشان می دهد که در حالی که ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح برای ما مرد. چقدر بیشتر از این که با خون او عادل شده ایم، اکنون به وسیله او از خشم نجات خواهیم یافت. زیرا اگر زمانی که هنوز دشمن بودیم به واسطه مرگ پسرش با خدا آشتی می‌کردیم، اکنون که آشتی کرده‌ایم چقدر بیشتر از طریق زندگی او نجات خواهیم یافت.» (رومیان 5,6: 10-17 LXNUMX).

بار دیگر: «حتی شما که زمانی در اعمال شریرانه بیگانه و دشمن بودید، اکنون در بدن جسم خود به وسیله مرگ آشتی کرده است تا شما را در نظرش مقدس و بی‌عیب و بی‌عیب معرفی کند... بلکه اگر کسی به متعلق باشد. برای مسیح، او خلقت جدیدی است. قدیمی رفته است. چیزی کاملاً جدید شروع شده است! همه اینها کار خداست. او ما را از طریق مسیح با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما داده است. آری، در مسیح، خدا جهان را با خود آشتی داده است، تا مردم را به خاطر گناهانشان بازخواست نکند. و او وظیفه اعلام این انجیل آشتی را به ما سپرده است.» (کولسیان 1,21.22: 2، 5,17؛ دوم قرنتیان 19: XNUMX-XNUMX NG)

همه مردم گناه کرده اند (رومیان 3,23:5,12؛ 8,7:5,10). اما گناه، دشمنی با خداست. "زیرا خودخواهی انسان با اراده خدا دشمنی می کند، زیرا نه تسلیم قانون خدا می شود و نه می تواند." (رومیان XNUMX: XNUMX جدید) یکی از این متون نقل شده از این واقعیت صحبت می کند که مردم به آشتی نیاز دارند. زیرا در دشمنان دل با اعمال بدشان است. از آنجایی که همه انسان ها گناه کرده اند، همه انسان ها ذاتاً دشمنان خدا هستند. این در رومیان XNUMX:XNUMX تأیید شده است (به بالا مراجعه کنید).

اما گناه یعنی مرگ. «زیرا ذهن جسمانی مرگ است.» (رومیان 8,6:17 L5,12) «گناه از طریق یک انسان به جهان وارد شد، و مرگ از طریق گناه.» (رومیان 1:15,56 NG) مرگ از طریق گناه آمد، زیرا او تا مرگ است. «اما نیش مرگ گناه است.» (اول قرنتیان 1,15:XNUMX) هنگامی که گناه کاملاً آشکار شد، مرگ را به دنیا می آورد (یعقوب XNUMX:XNUMX).

گناه یعنی مرگ چون دشمنی با خداست. خدا «خدای زنده» است. با او "چشمه حیات" است (مزمور 36,9:3,15). اکنون عیسی "نویسنده زندگی" نامیده می شود (اعمال رسولان 17,25.28:XNUMX NLB). زندگی صفت بزرگ خداوند است. «او است که به همه ما حیات و هوا می بخشد تا نفس بکشیم و همه مایحتاج زندگی ما را تأمین می کند... در او زندگی می کنیم، می بافیم و وجود داریم... زیرا ما نیز از نسل او هستیم». اعمال XNUMX، XNUMX NG/Schlachter) زندگی خدا سرچشمه همه خلقت است. جدا از او زندگی وجود ندارد.

اما نه تنها حیات، بلکه عدالت نیز صفت بزرگ خداوند است. «هیچ اشتباهی در او نیست... راه خدا کامل است.» (مزمور 92,15:18,31؛ 17:8,6 L17) از آنجا که زندگی خدا سرچشمه همه زندگی است و همه چیز به او بستگی دارد، عدالت او نیز معیار همه است. موجودات عقلانی زندگی خدا عدالت محض است. بنابراین زندگی و عدالت را نمی توان از هم جدا کرد. «روحانی بودن زندگی است.» (رومیان XNUMX:XNUMX LXNUMX)

از آنجا که زندگی خدا معیار عدالت است، هر چیزی که با زندگی خدا متفاوت باشد باید ظلم باشد. اما "هر ناراستی گناه است" (اول یوحنا 1:5,17). اگر حیات موجودی از حیات خدا منحرف می شود، باید به این دلیل باشد که حیات خدا اجازه ندارد آزادانه از طریق آن موجود جریان یابد. با این حال، جایی که زندگی خدا وجود ندارد، مرگ فرا می رسد. مرگ در هر کسی که با خدا هماهنگ نیست - که او را دشمن می بیند - کار می کند. برای او اجتناب ناپذیر است. پس این قضاوت خودسرانه نیست که مزد گناه مرگ است. این به سادگی ماهیت چیزهاست. گناه مخالف خداست، عصیان بر او و بیگانه مطلق با ذات اوست. از خدا جدا می شود و جدایی از خدا به معنای مرگ است زیرا بدون آن زندگی نیست. همه کسانی که از آن متنفرند، مرگ را دوست دارند (امثال 8,36:XNUMX).

به طور خلاصه، رابطه انسان طبیعی و خدا به شرح زیر است:
(1) همه گناه کرده اند
(2) گناه دشمنی و عصیان با خداست.
(3) گناه بیگانگی از خداست. مردم از طریق اعمال شیطانی بیگانه و دشمن می شوند (کولسیان 1,21:XNUMX).
(4) گناهکاران از زندگی خدا بیگانه شده اند (افسسیان 4,18: 1). اما خدا در مسیح تنها منبع حیات برای جهان است. بنابراین، همه کسانی که از زندگی صالح او دور شده اند، خود به خود محکوم به مرگ هستند. «کسی که پسر دارد زندگی دارد. هر که پسر خدا را نداشته باشد، حیات ندارد.» (اول یوحنا 5,12:XNUMX).

چه کسی به آشتی نیاز داشت؟ خدا، انسان یا هر دو؟

تا اینجا یک چیز کاملاً روشن شده است: عیسی فقط به زمین آمد و مرد تا مردم آنها را با خدا آشتی دهد تا زندگی کنند. «من آمدم تا حیات داشته باشند... خدا در مسیح جهان را با خود آشتی داد... حتی شما که زمانی در اعمال شیطانی بیگانه بودید و دشمنی داشتید، او اکنون در بدن جسم خود از طریق مرگ آشتی کرده است. تا شما را در نظر او مقدس و بی‌عیب و بی‌عیب معرفی کنم... [عیسی رنج کشید] برای گناهان، عادل برای ظالمان، تا ما را به خدا بیاورد... زیرا اگر از طریق مرگ او با خدا آشتی کرده‌ایم. پسر، از این که ما هنوز دشمن بودیم، چقدر بیشتر از طریق زندگی او نجات خواهیم یافت، زیرا آشتی می کنیم!» (یوحنا 10,10:2؛ دوم قرنتیان 5,19:84 L1,21؛ کولسیان 22:1-3,18؛ اول پطرس 5,10:XNUMX؛ رومیان. XNUMX:XNUMX )

اکنون برخی می گویند: «اما با شما آشتی فقط با مردم اتفاق می افتد. همیشه به من آموختند که مرگ عیسی خدا را با انسان آشتی داد. که عیسی برای ارضای عدالت خدا و دلجویی از او مرد. در مورد نیاز انسان به آشتی با خدا بسیار می گوید، اما هرگز به نیاز به آشتی خدا با انسان اشاره نمی کند. این یک سرزنش جدی برای شخصیت خدا خواهد بود. این ایده از طریق پاپ وارد کلیسای مسیحی شد که به نوبه خود آن را از بت پرستی اقتباس کرد. در آنجا همه چیز برای فرونشاندن خشم خدا از طریق قربانی بود.

در واقع آشتی به چه معناست؟ فقط در جایی که دشمنی وجود دارد آشتی ضروری است. جایی که دشمنی نباشد، آشتی زائد است. انسان ذاتاً از خدا بیگانه است. او یک یاغی و پر از دشمنی است. پس اگر قرار است از این دشمنی رهایی یابد، باید با او آشتی کرد. اما خداوند در ذات خود دشمنی ندارد. «خداوند محبت است.» در نتیجه نیازی به آشتی هم ندارد. بله، این امر کاملاً غیرممکن خواهد بود، زیرا چیزی برای آشتی با او وجود ندارد.

بار دیگر: "زیرا خدا آنقدر جهان را محبت کرد که پسر یگانه خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نشود بلکه حیات جاودانی داشته باشد." (یوحنا 3,16:8,32) هر که ادعا کند مرگ عیسی کفاره خدا با انسان است. ، این آیه فوق العاده را فراموش کرده است. پدر را از پسر جدا می کند و پدر را دشمن و پسر را دوست انسان می کند. اما قلب خدا سرشار از عشق به انسان سقوط کرده بود که او "پسر خود را دریغ نکرد، بلکه او را برای همه ما بخشید" (رومیان 17:2 L5,19). با این کار خودش را داد. زیرا «خدا در مسیح بود و جهان را با خود آشتی داد.» (دوم قرنتیان 84:20,28 LXNUMX) پولس رسول از «کلیسای خدا… که او از طریق خون خود به دست آورد» صحبت می‌کند (اعمال رسولان XNUMX:XNUMX). یک بار برای همیشه با این ایده که خدا حتی ذره ای دشمنی با انسان داشت که مستلزم آشتی او با او بود. مرگ عیسی بیانگر عشق شگفت انگیز خدا به گناهکاران بود.

آشتی به چه معناست؟ یعنی آشتی تغییر می کند. وقتی کسی در دل خود دشمنی با شخصی دارد، قبل از اینکه آشتی صورت گیرد، تغییر اساسی لازم است. و این دقیقا همان چیزی است که در انسان اتفاق می افتد. «اگر کسی متعلق به مسیح باشد، مخلوق جدیدی است. قدیمی رفته است. چیزی کاملاً جدید شروع شده است! همه اینها کار خداست. او ما را از طریق مسیح با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما داده است.» (دوم قرنتیان 2: 5,17-18 NG) گفتن اینکه خدا باید با انسان آشتی کند، فقط متهم کردن او به دشمنی نیست، بلکه به این معناست که او را به دشمنی متهم کنید. که خدا هم اشتباه کرده است، به همین دلیل او هم باید تغییر کند، نه تنها انسان. اگر این جهل معصومانه نبود که باعث شد مردم بگویند خدا باید با انسان آشتی کند، کفر آشکار بود. این یکی از «کلمات و کفرهای بزرگ» است که توسط پاپ علیه خدا بیان شده است (مکاشفه 13,5:XNUMX). ما نمی خواهیم این فضا را بدهیم.

خدا هست اگر او نبود خدایی نبود. او کمال مطلق و تغییر ناپذیر است. او نمی تواند تغییر کند. خود او را بشنوید: «زیرا من، خداوند، تغییر نمی‌کنم. پس شما، پسران یعقوب، هلاک نشدید.» (مالکی 3,6:XNUMX).

به جای اینکه مجبور شوند برای نجات انسان گناهکار تغییر کنند و با او آشتی کنند، تنها امید نجات آنها این است که او هرگز تغییر نمی کند، بلکه عشق ابدی است. او منبع حیات و معیار زندگی است. اگر موجودات به او شباهت نداشته باشند، خود موجب این انحراف شده اند. او مقصر نیست او استاندارد ثابتی است که همه اگر بخواهند زندگی کنند با آن مطابقت دارند. خدا نمی تواند برای ارضای هوس های انسان گناهکار تغییر کند. چنین تغییری نه تنها او را تحقیر می‌کند و حکومتش را متزلزل می‌کند، بلکه از شخصیتش خارج می‌شود: «کسی که نزد خدا می‌آید باید ایمان بیاورد که او هست» (عبرانیان 11,6: XNUMX).

یک فکر دیگر درباره این ایده که مرگ عیسی برای ارضای عدالت خشمگین ضروری است: مرگ عیسی برای ارضای عشق خدا ضروری بود. "اما خدا محبت خود را به ما از این جهت ثابت می کند که در حالی که ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح برای ما مرد." (رومیان 5,8:3,16) "زیرا خدا جهان را چنان محبت کرد که پسر یگانه خود را داد." (یوحنا 3,21:26). ) اگر تمام نسل گناهکار از مرگ رنج می بردند، عدالت اجرا می شد. اما عشق خدا این اجازه را نداشت. بنابراین ما به واسطه ی فدیه ای که در مسیح عیسی است، به واسطه ی فیض او عادل شدیم. با ایمان به خون او، عدالت خدا - یعنی جان او - به ما نشان داده می شود. بنابراین، او عادل است و در عین حال مؤمن به عیسی را توجیه می کند (رومیان XNUMX: XNUMX-XNUMX).

چرا ما به این موضوع فکر می کنیم که انسان باید با خدا آشتی کند نه خدا با انسان؟ زیرا این به تنهایی مبنای امید ماست. اگر خدا هرگز با ما دشمنی می کرد، همیشه این فکر آزاردهنده به وجود می آمد: "شاید او هنوز آنقدر راضی نیست که مرا بپذیرد. مطمئناً او نمی تواند کسی را به گناه من دوست داشته باشد. اما با علم به اینکه خدا هرگز با ما دشمنی نکرده است، بلکه ما را با عشقی جاودانه دوست دارد، حتی آنقدر که خود را برای ما فدا کرده تا با او آشتی کنیم، می‌توانیم با خوشحالی فریاد بزنیم: «خدا با ماست که می‌توانیم مخالف باشیم. ما؟» (رومیان 8,28:XNUMX)

بخشش چیست؟ و چرا فقط از طریق خونریزی انجام می شود؟

از زمان سقوط انسان، مردم به دنبال رهایی از گناه یا حداقل از عواقب آن بوده اند. متأسفانه اکثر آنها این کار را به روشی اشتباه انجام داده اند. شیطان با دروغ گفتن در مورد شخصیت خدا اولین گناه را به وجود آورد. از آن زمان، او وقف این بوده است که مردم همچنان این دروغ را باور کنند. او به قدری موفق است که اکثریت مردم خدا را موجودی سختگیر و بی‌همدل می‌بینند که با دیدی انتقادی به مردم نگاه می‌کند و ترجیح می‌دهد آنها را نابود کند تا نجاتشان دهد. به طور خلاصه، شیطان تا حد زیادی موفق شده است که خود را به جای خدا در ذهن مردم قرار دهد.

بنابراین، بسیاری از پرستش مشرکان همیشه شیطان پرستی بوده است. بتها آنچه را که قربانی می کنند برای شیاطین قربانی می کنند نه برای خدا! اما من نمی‌خواهم که شما در جمع شیاطین باشید.» (اول قرنتیان 1:10,20) بنابراین، کل فرقه بت پرستی بر این ایده استوار است که قربانی کردن خدایان را خشنود می‌کند. گاهی این قربانی ها به صورت مال انجام می شد، اما اغلب به صورت انسان. از این رو انبوهی از راهبان و گوشه نشینان در میان مشرکان و بعداً در میان مسیحیان ظاهر شدند که عقاید خود را درباره خدا از مشرکان گرفتند. زیرا آنها فکر می کردند که با شلاق زدن و شکنجه خود می توانند لطف خدا را به دست آورند.

انبیای بعل خود را با چاقو بریدند «تا زمانی که خون بر آنها جاری شد» (اول پادشاهان 1:18,28) به این امید که خدای خود را به گوش خود برسانند. با همین ایده هزاران به اصطلاح مسیحی ردای مو پوشیدند. آنها با پای برهنه روی شیشه های شکسته دویدند، روی زانوهای خود زیارت کردند، روی زمین یا زمین سخت خوابیدند و با خار به خود شلاق زدند، تقریباً از گرسنگی جان خود را از دست دادند و باورنکردنی ترین وظایف را برای خود تعیین کردند. اما هیچ کس در این راه آرامش پیدا نکرد، زیرا هیچ کس نمی تواند چیزی را که ندارد از خود بیرون کند. زیرا عدالت و صلح در انسان یافت نمی شود.

گاه فکر فرو بردن خشم خداوند، اشکال سبک تری به خود می گیرد، یعنی برای مؤمنان آسان تر. به جای اینکه خودشان را قربانی کنند، دیگران را قربانی کردند. قربانی های انسانی همیشه بیشتر و گاهی کمتر بخشی از عبادت بت پرستی بود. فکر فداکاری های انسانی ساکنان باستانی مکزیک و پرو یا درویدها ما را به لرزه در می آورد. اما مسیحیت فرضی (نه واقعی) فهرستی از وحشت دارد. حتی انگلستان به اصطلاح مسیحی صدها قربانی سوخته انسانی برای دور کردن خشم خدا از این سرزمین تقدیم کرد. هر جا که آزار و شکنجه مذهبی وجود داشته باشد، هر چند ظریف باشد، از این تصور غلط سرچشمه می گیرد که خداوند نیاز به قربانی دارد. عیسی به شاگردانش اشاره کرد: «حتی ساعتی فرا می‌رسد که هر که شما را بکشد، گمان می‌کند که به خدا خدمت می‌کند.» (یوحنا 16,12:XNUMX) این نوع پرستش شیطان پرستی است و نه پرستش خدای واقعی.

با این حال، عبرانیان 9,22:XNUMX می گوید: «بدون ریختن خون بخشش وجود ندارد.» به همین دلیل است که بسیاری معتقدند که خدا قبل از اینکه بتواند مردم را ببخشد، قربانی می خواهد. برای ما دشوار است که از این ایده پاپی جدا شویم که خدا به دلیل گناه آنقدر بر انسان خشمگین است که فقط با ریختن خون می توان او را آرام کرد. برای او مهم نیست که خون از چه کسی می آید. نکته اصلی این است که یک نفر کشته شود! اما از آنجایی که زندگی عیسی بیش از مجموع جان انسان ها ارزش داشت، او قربانی جانشین خود را برای آنها پذیرفت. در حالی که این یک روش بسیار وحشیانه برای نامیدن بیل بیل است، اما تنها راه برای رسیدن مستقیم به اصل مطلب است. ایده بت پرستی خدا وحشیانه است. خدا را بی حرمتی می کند و انسان را دلسرد می کند. این تصور بت پرستانه بسیاری از آیات کتاب مقدس را نادرست معرفی کرده است. متأسفانه، حتی مردان بزرگی که واقعاً خداوند را دوست داشتند، به دشمنان خود فرصت دادند تا به خدا توهین کنند.

«بدون ریختن خون، آمرزش نیست.» (عبرانیان 9,22:3,25) بخشش به چه معناست؟ کلمه afesis (αφεσις) که در اینجا در یونان استفاده می شود از فعل فرستادن، رها کردن آمده است. چه چیزی باید فرستاده شود؟ گناهان ما، زیرا می خوانیم: "او با ایمان به خون خود عدالت خود را ثابت کرد و گناهانی را که پیش از این با بردباری خود انجام داده بود کنار زد" (رومیان XNUMX:XNUMX به نقل از یعقوب پادشاه). بنابراین می آموزیم که بدون ریختن خون وجود ندارد، هیچ گناهی را می توان دور فرستاد.

کدام خون گناهان را می برد؟ فقط خون عیسی »زیرا هیچ نام دیگری در زیر آسمان به مردم داده نشده است که به وسیله آن نجات پیدا کنیم! ... و می دانید که او ظاهر شد تا گناهان ما را بزداید. و در او گناهی نیست... شما می دانید که از زندگی بی معنا رهایی یافتید، نه با چیزهای فاسد شدنی مانند نقره یا طلا که آن را از اجداد خود به ارث برده اید، بلکه با خون گرانبهای یک بره قربانی پاک و بی لک، خون مسیح... اما اگر در نور راه برویم، همانطور که او در نور است، با یکدیگر شراکت داریم و خون پسرش عیسی مسیح ما را از هر گناهی پاک می کند» (اعمال رسولان 4,12: 1؛ 3,5). یوحنا 1، 1,18.19؛ اول پطرس 1: 1,7، XNUMX NE؛ اول یوحنا XNUMX: XNUMX)

اما چگونه است که خونریزی و خون عیسی می تواند گناهان را از بین ببرد؟ صرفاً به این دلیل که خون زندگی است. «زیرا در خون زندگی است و من خود دستور دادم که آن را بر مذبح تقدیم کنند تا برای جانهای شما کفاره شود. بنابراین، شما از طریق خون با من، خداوند، آشتی خواهید کرد.» (لاویان 3:17,11 NIV / ذبح کننده) بنابراین وقتی می خوانیم که بدون ریختن خون هیچ بخششی وجود ندارد، می دانیم که معنی آن چیست: یعنی گناهان فقط می توانند زندگی عیسی گرفته شود. گناهی در او نیست. وقتی جان خود را به جانی می بخشد، آن روح بلافاصله از گناه پاک می شود.

عیسی خداست. "کلمه خدا بود"، "و کلمه جسم شد و در میان ما ساکن شد" (یوحنا 1,1.14:2،5,19). «خدا در مسیح بود و جهان را با خود آشتی داد.» (دوم قرنتیان 84:20,28 L20,28) خدا خود را در مسیح به انسان داد. زیرا در مورد «کلیسای خدا... که او با خون خود خریده است» خوانده ایم.» (اعمال رسولان XNUMX:XNUMX) پسر انسان که جان خدا در او بود، آمد تا خدمت کند «و جان خود را ببخشد. فدیه برای بسیاری.» (متی XNUMX:XNUMX)

پس وضع این است: همه گناه کرده اند. گناه دشمنی با خداست زیرا انسان را از زندگی خدا دور می کند. بنابراین گناه به معنای مرگ است. پس انسان نیاز مبرمی به زندگی داشت. برای دادن آن، عیسی آمد. در او زندگی بود که گناه نمی توانست آن را لمس کند، زندگی که بر مرگ پیروز شد. جان او نور مردم است. یک منبع نور می تواند ده ها هزار چراغ دیگر را بدون کوچک شدن مشتعل کند. مهم نیست که یک نفر چقدر نور خورشید دریافت می کند، بقیه افراد کمتر از آن دریافت نمی کنند. حتی اگر صد برابر مردم روی زمین وجود داشته باشد، همه آنها به همان اندازه نور خورشید را در اختیار خواهند داشت. در مورد خورشید حق نیز چنین است. او می تواند جان خود را به همه بدهد و همچنان به همان اندازه زندگی داشته باشد.

عیسی آمد تا زندگی خدا را برای انسان بیاورد. چون این دقیقاً همان چیزی است که آنها کم داشتند. زندگی همه فرشتگان در بهشت ​​نمی توانست خواسته ها را برآورده کند. نه به این دلیل که خدا بی رحم است، بلکه به این دلیل که آنها نتوانستند آن را به انسان ها منتقل کنند. آنها زندگی خود را نداشتند، فقط زندگی ای که عیسی به آنها داد. اما خدا در مسیح بود و بنابراین زندگی ابدی خدا در او می توانست به هر کسی که آن را می خواست داده شود. خدا با دادن پسرش، خودش را می داد، بنابراین برای تسکین احساسات خشمگین خدا، قربانی لازم نبود. در مقابل، محبت وصف ناپذیر خداوند باعث شد که برای شکستن دشمنی انسان و آشتی انسان با خود، خود را قربانی کند.

«اما چرا او نمی‌توانست زندگی‌اش را بدون مرگ به ما بدهد؟» سپس می‌توان پرسید: «چرا نمی‌توانست زندگی‌اش را بدون اینکه به ما بدهد به ما بدهد؟» ما به زندگی نیاز داشتیم و فقط عیسی زندگی داشت. اما جان دادن یعنی مردن. مرگ او زمانی ما را با خدا آشتی داد که با ایمان آن را از آن خود کنیم. ما از طریق مرگ عیسی با خدا آشتی کردیم، زیرا با مردن او جان خود را داد و به ما داد. همانطور که از طریق ایمان به مرگ عیسی در زندگی خدا سهیم هستیم، با او صلح داریم زیرا زندگی یکسان در هر دوی ما جریان دارد. سپس ما "از طریق جان او نجات می‌یابیم" (رومیان 5,10:XNUMX). عیسی مرد و با این حال زندگی می کند و زندگی او در ما وحدت ما را با خدا حفظ می کند. وقتی جان او را دریافت می کنیم ما را آزاد کن این از گناه اگر به حفظ زندگی او در درون خود ادامه دهیم، ما را نگه می دارد این قبل از گناه

«در او حیات بود و زندگی نور انسانها بود.» (یوحنا 1,4:8,12) عیسی گفت: «من نور جهان هستم. هر که از من پیروی کند در تاریکی راه نخواهد رفت، بلکه نور زندگی خواهد داشت.» (یوحنا 1:1,7) اکنون می توانیم آن را درک کنیم: «اما اگر در نور راه برویم، همانطور که او در نور است، در آن صورت مشارکت داریم. با یکدیگر، و خون پسرش عیسی مسیح ما را از هر گناهی پاک می کند.» (اول یوحنا 2:9,15) نور او جان اوست. راه رفتن در نور آن زندگی کردن است. اگر اینطور زندگی کنیم، زندگی او مانند جریانی زنده در ما جریان دارد و ما را از هر گناهی پاک می کند. «اما خدا را به خاطر عطای غیرقابل توصیفش سپاسگزاریم.» (دوم قرنتیان XNUMX:XNUMX).

به این چه بگوییم؟ اگر خدا با ماست، چه کسی می تواند علیه ما باشد؟ کسی که حتی پسر خود را هم دریغ نکرد، بلکه او را به خاطر همه ما واگذار کرد، چگونه نباید همه چیز را با او به ما بدهد؟» (رومیان 8,31.32: XNUMX، XNUMX) پس گناهکار ضعیف و ترسان ممکن است دل کند و به او اعتماد کند. خداوند . ما خدایی نداریم که از انسان قربانی بخواهد، بلکه خدایی داریم که در عشقش خود را قربانی کرده است. ما یک زندگی در هماهنگی کامل با شریعت او را مدیون خدا هستیم. اما از آنجا که زندگی ما دقیقاً برعکس است، خدا در عیسی زندگی ما را با زندگی خود جایگزین می کند، به طوری که ما "قربانی های روحانی مقبول خدا را بوسیله عیسی مسیح تقدیم می کنیم" (اول پطرس 1: 2,5). بنابراین، "اسرائیل، امید به خداوند! زیرا نزد خداوند فیض است و با او فدیه کامل است. آری، او اسرائیل را از تمام گناهانشان نجات خواهد داد.» (مزمور 130,7.8:XNUMX-XNUMX).

در ابتدا با عنوان «چرا مسیح مرد؟» در: حقیقت کنونی، 21 سپتامبر 1893

Schreibe einen Kommentar

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

من با ذخیره و پردازش داده های خود مطابق با EU-DSGVO موافقت می کنم و شرایط حفاظت از داده ها را می پذیرم.