تعصب "پر از روح" (مجموعه اصلاحات 18): آیا روح بر کلام خدا غلبه می کند؟

تعصب "پر از روح" (مجموعه اصلاحات 18): آیا روح بر کلام خدا غلبه می کند؟
Adobe Stock - JMDZ

مراقب لیز خوردن باشید! توسط الن وایت

در 3 مارس 1522، ده ماه پس از دستگیری، لوتر با وارتبورگ خداحافظی کرد و به سفر خود در جنگل های تاریک به سمت ویتنبرگ ادامه داد.

او تحت طلسم امپراتوری بود. دشمنان آزاد بودند که جان او را بگیرند. دوستان از کمک به او یا حتی خانه دار کردن او منع شدند. دولت امپراتوری که با غیرت مصمم دوک جورج ساکسونی تحریک شده بود، شدیدترین اقدامات را علیه پیروانش انجام داد. خطرات برای امنیت اصلاح طلب به حدی بود که الکتور فردریش، علیرغم درخواست های فوری برای بازگشت به ویتنبرگ، به او نامه نوشت و از او خواست که در پناهگاه امن خود بماند. اما لوتر دید که کار انجیل در خطر است. بنابراین، بدون توجه به امنیت خود، تصمیم گرفت به درگیری بازگردد.

نامه شجاعانه به انتخاب کننده

هنگامی که به شهر بورن رسید، به انتخاب کننده نامه نوشت و به او توضیح داد که چرا وارتبورگ را ترک کرده است:

او گفت، من به اندازه کافی برای اعلیحضرت احترام قائل شدم، با پنهان کردن خود از دید عموم برای یک سال تمام. شیطان می داند که من از روی بزدلی این کار را نکردم. من وارد کرمز می شدم حتی اگر به تعداد کاشی های روی پشت بام ها شیطان در شهر بود. حالا دوک جورج، که اعلیحضرت از او یاد می‌کند انگار برای ترساندن من است، ترس از یک شیطان بسیار کمتر است. اگر آنچه در ویتنبرگ اتفاق می‌افتد در لایپزیگ [محل اقامت دوک گئورگ] رخ می‌داد، فوراً بر اسبم سوار می‌شدم و سوار آن‌جا می‌شدم، حتی اگر - اعلیحضرت این تعبیر مرا ببخشید - تعداد بی‌شماری جورج دوک از بهشت ​​باران می‌بارید. و هر کدام XNUMX برابر او ترسناک تر خواهند بود! اگر به من حمله کند چه کار می کند؟ آیا او فکر می کند که مسیح، آقا، مرد کاهی است؟ باشد که خداوند قضاوت وحشتناکی را که بر سر اوست از او دور کند!

می‌خواهم اعلیحضرت بدانند که من به ویتنبرگ می‌روم و تحت حفاظت قوی‌تر از انتخاب‌کننده‌ها هستم. من قصد ندارم از حضرتعالی کمک بخواهم و به دور از حمایت شما هستم. بلکه می خواهم از جنابعالی محافظت کنم. اگر می‌دانستم که اعلیحضرت می‌توانند یا می‌توانند از من دفاع کنند، به ویتنبرگ نمی‌آمدم. هیچ شمشیر دنیوی نمی تواند این امر را پیش ببرد. خداوند باید هر کاری را بدون کمک یا همکاری انسان انجام دهد. کسی که بیشترین ایمان را دارد بهترین دفاع را دارد. اما به نظر من اعلیحضرت هنوز از نظر ایمان بسیار ضعیف هستند.

اما از آنجایی که اعلیحضرت می‌خواهند بدانند چه باید کرد، من متواضعانه پاسخ می‌دهم: اعلیحضرت الکترال قبلاً کارهای زیادی انجام داده‌اند و نباید کاری انجام دهند. خداوند نه اجازه می دهد و نه اجازه می دهد که من یا شما این موضوع را برنامه ریزی یا اجرا کنیم. اعلیحضرت لطفا به این توصیه توجه کنید.

در مورد من، اعلیحضرت وظیفه خود را به عنوان انتخاب کننده به خاطر بسپار و دستورات اعلیحضرت شاهنشاهی را در شهرها و نواحی خود اجرا کنید و هیچ مانعی برای کسی که بخواهد مرا بگیرد یا بکشد، قرار نمی دهد. زیرا هیچ کس نمی تواند با قوای حاکم مخالفت کند مگر آن که آنها را تأسیس کرده است.

پس اعلیحضرت، اگر دشمنان من شخصاً بیایند یا فرستادگان خود را به جستجوی من در قلمرو حضرتعالی بفرستند، دروازه ها را باز بگذار و راه امن را عنایت فرماید. باشد که همه چیز بدون هیچ گونه ناراحتی یا ضرری برای حضرتعالی پیش برود.

این را با عجله می نویسم تا از آمدن من اذیت نشوید. من کارم را با دوک گئورگ انجام نمی دهم، بلکه با شخص دیگری که مرا می شناسد و به خوبی می شناسم، کار می کنم.

گفتگو با اشتوبنر و بورهاوس متعصب

لوتر برای مبارزه با دستورات حاکمان زمینی به ویتنبرگ بازنگشت، بلکه برای خنثی کردن نقشه ها و مقاومت در برابر قدرت شاهزاده تاریکی. به نام خداوند دوباره بیرون رفت تا برای حقیقت بجنگد. او با احتیاط و فروتنی بسیار، بلکه مصمم و محکم دست به کار شد و ادعا کرد که همه تعلیم و عمل باید در برابر کلام خدا آزمایش شود. او گفت: «در کلمه، رد کردن و اخراج چیزی است که از طریق خشونت فضا و نفوذ پیدا کرده است. این خشونتی نیست که خرافات یا کافران به آن نیاز دارند. هر که ایمان بیاورد نزدیکتر می شود و هر که ایمان نیاورد از دور می ماند. هیچ اجباری نمی تواند اعمال شود. من برای آزادی وجدان ایستادم. آزادی جوهر واقعی ایمان است.»

اصلاح طلب در واقع تمایلی به ملاقات با مردم فریب خورده ای که تعصب آنها باعث این همه شیطنت شده بود را نداشت. او می‌دانست که اینها آدم‌های تندخو هستند که اگرچه ادعا می‌کردند که به‌ویژه توسط بهشت ​​روشنگری شده‌اند، کوچک‌ترین تناقضی یا حتی ملایم‌ترین توصیه‌ای را از بین نمی‌برند. آنها اقتدار عالی را غصب کردند و همه را ملزم کردند که ادعاهای خود را بدون چون و چرا بپذیرند. با این حال، دو تن از این پیامبران، مارکوس استوبنر و مارتین بورهاوس، خواستار مصاحبه با لوتر شدند که او مایل به انجام آن بود. او تصمیم گرفت که غرور این شیادان را افشا کند و در صورت امکان، جانهایی را که فریب آنها را خورده بودند نجات دهد.

استوبنر با بیان اینکه چگونه می‌خواهد کلیسا را ​​بازسازی کند و جهان را اصلاح کند، گفتگو را آغاز کرد. لوتر با صبر و حوصله زیاد گوش داد و در نهایت پاسخ داد: "در هر آنچه شما گفتید، من چیزی نمی بینم که توسط کتاب مقدس پشتیبانی شود. این فقط شبکه ای از فرضیات است.» با این سخنان، بورهاوس از شدت عصبانیت مشت خود را بر روی میز کوبید و در سخنرانی لوتر فریاد زد که او به یک مرد خدا توهین کرده است.

لوتر گفت: «پل توضیح داد که نشانه‌های یک رسول در نشانه‌ها و اعمال قدرتمند در میان قرنتیان به وجود آمده است. آیا شما هم می خواهید رسالت خود را با معجزه ثابت کنید؟» پیامبران پاسخ دادند: «بله». لوتر پاسخ داد: خدایی که من به آن خدمت می کنم، می داند چگونه خدایان شما را رام کند. اشتوبنر اکنون به اصلاحگر نگاه کرد و با لحنی موقر گفت: "مارتین لوتر، با دقت به من گوش کن! الان بهت میگم تو روحت چی میگذره شما کم کم متوجه می شوید که آموزش من درست است.»

لوتر لحظه ای سکوت کرد و سپس گفت: "خداوند تو را سرزنش کرد، شیطان."

اکنون پیامبران خود را از دست دادند و با عصبانیت فریاد زدند: «روح! روح!" لوتر با تحقیر خونسرد پاسخ داد: "من روح شما را به دهان خواهم زد."

پس از آن فریاد پیامبران دو چندان شد. بورهاوس، خشن‌تر از دیگران، هجوم می‌آورد و خشمگین می‌شد تا جایی که از دهانش کف می‌کرد. در نتیجه گفتگو، پیامبران دروغین در همان روز ویتنبرگ را ترک کردند.

برای مدتی تعصب مهار شد. اما چند سال بعد با خشونت بیشتر و پیامدهای وحشتناک تر شروع شد. لوتر در مورد رهبران این جنبش گفت: "کتاب مقدس برای آنها فقط یک نامه مرده بود. همه آنها شروع به فریاد زدن کردند: "شبح! اما من مطمئناً به دنبال جایی نخواهم بود که روح او او را هدایت کند. باشد که خداوند در رحمت خود از من در برابر کلیسایی که در آن فقط مقدسین وجود دارند محافظت کند. من می‌خواهم با افراد فروتن، ضعیف، مریض، که گناهان خود را می‌شناسند و احساس می‌کنند و ناله می‌کنند و از ته دل به درگاه خداوند برای آرامش و رهایی فریاد می‌زنند، معاشرت داشته باشم.»

توماس مونتزر: چگونه شور سیاسی می تواند منجر به شورش و خونریزی شود

توماس مونتزر، فعال ترین این متعصبان، مردی با توانایی قابل توجهی بود که اگر به درستی به کار گرفته می شد، او را قادر به انجام کارهای خوب می کرد. اما او هنوز الفبای مسیحیت را درک نکرده بود. او از قلب خود خبر نداشت و به شدت از فروتنی واقعی بی بهره بود. با این حال او تصور می کرد که از جانب خدا مأمور اصلاح جهان شده است، و فراموش می کرد، مانند بسیاری از علاقه مندان، که اصلاحات باید از خودش شروع می شد. نوشته های اشتباهی که در جوانی خوانده بود، شخصیت و زندگی او را به اشتباه هدایت کرده بود. او از نظر موقعیت و نفوذ نیز جاه طلب بود و نمی خواست از هیچ کس، حتی لوتر، پایین تر باشد. او اصلاح‌طلبان را متهم کرد که یک نوع حکومت پاپی را تأسیس کردند و کلیساهایی را تشکیل دادند که خالص و مقدس نبودند، زیرا به انجیل پایبند بودند.

مونتزر گفت: «لوتر وجدان مردم را از یوغ پاپ آزاد کرد. اما او آنها را در آزادی جسمانی رها کرد و به آنها یاد نداد که به روح تکیه کنند و مستقیماً به خدا برای نور نگاه کنند. انجام شود. کسانی که روح دارند ایمان واقعی دارند، حتی اگر کلام مکتوب را نخوانده باشند. او گفت: «بت‌ها و ترک‌ها بهتر از بسیاری از مسیحیان که ما را مشتاق می‌خوانند، برای دریافت روح آماده‌اند».

خراب کردن همیشه راحت تر از ساختن است. معکوس کردن چرخ های اصلاحات نیز آسان تر از بالا کشیدن ارابه از شیب تند است. هنوز هم افرادی هستند که حقایق کافی برای اصلاح طلبان را می پذیرند، اما آنقدر متکی به خود هستند که نمی توانند توسط کسانی که خدا تعلیم می دهد، آموزش دهند. اینها همیشه مستقیماً از جایی که خدا می‌خواهد قومش بروند دور می‌شوند.

مونتزر تعلیم داد که همه کسانی که می خواهند روح را دریافت کنند باید بدن خود را تلف کنند و لباس پاره بپوشند. آنها باید از بدن خود غافل شوند، چهره ای غمگین بپوشند، همه همراهان سابق خود را ترک کنند و برای التماس لطف خدا به مکان های خلوت بازنشسته شوند. او گفت: «سپس، خدا خواهد آمد و همانطور که با ابراهیم، ​​اسحاق و یعقوب گفت، با ما صحبت خواهد کرد. اگر این کار را نمی کرد، سزاوار توجه ما نبود.» بنابراین، این مرد متوهم، مانند خود لوسیفر، شروطی را برای خدا قائل شد و از اعتراف به اقتدار خود امتناع کرد، مگر اینکه آن شرایط را برآورده کند.

مردم به طور طبیعی چیزهای شگفت انگیز و هر چیزی را که مایه غرور آنهاست دوست دارند. ایده های مونتزر توسط بخش قابل توجهی از گله کوچکی که او ریاست آن را بر عهده داشت پذیرفته شد. سپس او تمام نظم و تشریفات در عبادت عمومی را محکوم کرد و اعلام کرد که اطاعت از شاهزادگان مساوی است با تلاش برای خدمت به خدا و بلیال. سپس در رأس هیئت همراه خود به نمازخانه ای رفت که زائران از هر طرف در آن رفت و آمد می کردند و آن را تخریب کرد. پس از این اقدام خشونت آمیز او مجبور به ترک منطقه شد و از جایی به نقطه دیگر در آلمان و حتی تا سوئیس سرگردان شد و همه جا روحیه شورش را برانگیخت و نقشه خود را برای یک انقلاب عمومی آشکار کرد.

برای کسانی که از قبل شروع به کنار گذاشتن یوغ پاپ کرده بودند، محدودیت های اقتدار دولتی برای آنها بیش از حد می شد. آموزه های انقلابی مونتزر، که به خاطر آنها به خدا متوسل می شد، آنها را بر آن داشت که هر گونه محدودیت را کنار بگذارند و به تعصبات و تمایلات خود رها کنند. وحشتناک ترین صحنه های شورش و شورش را به دنبال داشت و کشتزارهای آلمان غرق در خون شد.

مارتین لوتر: انگ زدن از طریق تفکر کبوتر

عذابی که لوتر مدتها قبل در سلول خود در ارفورت تجربه کرده بود، دو برابر بیشتر از آنچه که تأثیر تعصب بر اصلاحات را می دید روح او را تحت فشار قرار داد. شاهزادگان مدام تکرار می کردند و بسیاری معتقد بودند که آموزه های لوتر علت قیام بود. اگرچه این اتهام کاملاً بی‌اساس بود، اما فقط می‌توانست مصلح را ناراحت کند. این که کار بهشت ​​باید تا این حد تحقیر شود و آن را با پست ترین تعصب همراه می کند، بیش از آن به نظر می رسید که او می توانست تحمل کند. از سوی دیگر، مونتزر و همه رهبران شورش از لوتر متنفر بودند، زیرا او نه تنها با آموزه های آنها مخالفت می کرد و ادعای الهام الهی آنها را انکار می کرد، بلکه آنها را در برابر اقتدار دولتی شورش می کرد. در تلافی او را منافق حقیر معرفی کردند. به نظر می رسید که او دشمنی شاهزادگان و مردم را به خود جلب کرده است.

پیروان روم از انتظار عذاب قریب الوقوع اصلاحات خوشحال شدند و حتی لوتر را به خاطر اشتباهاتی که او تمام تلاش خود را برای اصلاح آن انجام داده بود سرزنش کردند. حزب متعصب با ادعای نادرست این که در حق آنها ظلم شده است، توانست همدردی بخش بزرگی از مردم را جلب کند. همانطور که اغلب در مورد کسانی که طرف اشتباه می گیرند، آنها را شهید می دانستند. کسانی که هر کاری از دستشان بر می آمد برای از بین بردن کار اصلاحات انجام دادند، به عنوان قربانیان ظلم و ستم مورد تاسف و ستایش قرار گرفتند. همه اینها کار شیطان بود که توسط همان روح شورشی که برای اولین بار در بهشت ​​ظاهر شد رانده شد.

تلاش شیطان برای برتری جویی باعث اختلاف بین فرشتگان شده بود. لوسیفر توانا، "پسر صبح"، خواستار افتخار و اقتدار بیشتر از حتی پسر خدا بود. و چون این امر را نپذیرفت، تصمیم گرفت که علیه حکومت آسمانی قیام کند. پس به لشکریان فرشتگان روی آورد و از ناراستی خدا شکایت کرد و اعلام کرد که به او ظلم بسیار شده است. او با اظهارات نادرست خود یک سوم فرشتگان آسمانی را به کنار خود آورد. و هذیان آنها چنان قوی بود که اصلاح نشدند. آنها به لوسیفر چسبیدند و با او از بهشت ​​رانده شدند.

شیطان از زمان سقوط خود به همان کار طغیان و باطل ادامه داده است. او دائماً در تلاش است تا اذهان مردم را فریب دهد و آنها را به گناه، صلاح و انصاف، گناه بخواند. چقدر کارش موفق بوده است! چقدر بندگان وفادار خدا مملو از سرزنش و سرزنش می شوند، زیرا آنها بدون ترس از حقیقت دفاع می کنند! مردانی که فقط کارگزار شیطان هستند مورد ستایش و تملق و حتی شهید قرار می گیرند. اما کسانی که باید به خاطر وفاداریشان به خدا مورد احترام قرار گیرند و در نتیجه مورد حمایت قرار گیرند، طرد شده و مورد سوء ظن و بی اعتمادی قرار دارند. مبارزه شیطان با اخراج او از بهشت ​​به پایان نرسید. از قرنی به قرن دیگر حتی تا به امروز در سال 1883 ادامه داشته است.

وقتی افکار خودت برای صدای خدا گرفته می شود

معلمان متعصب به خود اجازه می دهند که توسط تأثیرات هدایت شوند و هر فکر ذهن را صدای خدا می نامند. در نتیجه آنها افراط کردند. آنها گفتند: "عیسی به پیروان خود دستور داد که مانند فرزندان شوند"; بنابراین آنها در خیابان ها رقصیدند، دست زدند و حتی یکدیگر را در شن ها انداختند. برخی انجیل خود را سوزاندند و فریاد زدند: «حرف می‌کشد، اما روح جان می‌بخشد!» خادمان به پر سر و صداترین و نامناسب‌ترین حالت در منبر رفتار می‌کردند، حتی گاهی اوقات از منبر به داخل جماعت می‌پریدند. به این ترتیب آنها می خواستند عملاً نشان دهند که همه اشکال و دستورات از جانب شیطان است و وظیفه آنها این است که هر یوغی را بشکنند و همچنین احساسات خود را صادقانه نشان دهند.

لوتر جسورانه به این تخلفات اعتراض کرد و به جهان اعلام کرد که اصلاحات کاملاً با این عنصر بی نظم متفاوت است. با این حال، او همچنان به این سوء استفاده ها از سوی کسانی که می خواستند به کار او انگ بزنند، متهم می شد.

در مقایسه عقل گرایی، کاتولیک، تعصب و پروتستانیسم

لوتر بدون ترس از حقیقت در برابر حملات از هر طرف دفاع کرد. کلام خدا یک سلاح قدرتمند در هر درگیری ثابت کرده است. او با این کلمه با قدرت خودخوانده پاپ و فلسفه عقل گرایانه علما مبارزه کرد، در حالی که مانند سنگی محکم در برابر تعصبی ایستاد که می خواست از اصلاحات استفاده کند.

هر یک از این عناصر متضاد به شیوه خود، کلام مسلم نبوت را باطل می کند و حکمت انسان را به منبع حقیقت و معرفت دینی می رساند: (1) عقل گرایی عقل را خدایی می کند و آن را ملاک دین قرار می دهد. (2) آیین کاتولیک رومی برای پاپ مقتدر خود الهامی را مدعی است که به طور بی وقفه از رسولان نازل شده و در تمام اعصار تغییر نکرده است. به این ترتیب هر نوع عبور از مرز و فساد با خرقه مقدس هیئت رسولی مشروعیت می یابد. (3) الهام مورد ادعای مونتزر و پیروانش از هیچ منبعی بالاتر از هوس های تخیل سرچشمه نمی گیرد و تأثیر آن هر قدرت انسانی یا الهی را تضعیف می کند. (4) با این حال، مسیحیت واقعی بر کلام خدا به عنوان خزانه بزرگ حقیقت الهام شده و به عنوان معیار و سنگ محک همه الهامات تکیه می کند.

از علائم از زمان، 25 اکتبر 1883

 

Schreibe einen Kommentar

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

من با ذخیره و پردازش داده های خود مطابق با EU-DSGVO موافقت می کنم و شرایط حفاظت از داده ها را می پذیرم.