در جنوب شرقی آسیا برای اولین بار Rector: The Attack

در جنوب شرقی آسیا برای اولین بار Rector: The Attack
Adobe Stock - آلنا

وقتی نمی توانید از مشکل فرار کنید. نویسنده: مالی تیمینز

خدایا چرا اینجا هستم؟با خودم فکر می کنم. هر روز با حسابداری مشکل دارم، جدول زمانی ایجاد می کنم و برای بهبود برنامه درسی کار می کنم. من با والدین و کارکنان عصبانی صحبت می کنم و اختلافات بین دانش آموزان را حل می کنم. زانوهای خراشیده شده را بانداژ می کنم، در کمپ مدرسه موجودی می گیرم و پیراهن های یکدست بیشتری سفارش می دهم. ناامیدانه سعی می‌کنم معلم‌های جایگزین پیدا کنم و وقتی اتوبوس مدرسه خراب می‌شود، همان‌طور که بچه‌ها باید به خانه بروند، موهایم را پاره می‌کنم. درست قبل از سحر بیدار می شوم و بعد از تاریک شدن هوا به خانه می آیم. اصلا چرا اینجا هستم؟

در نهایت، خداوند، من هیچ تجربه ای به عنوان مدیر موقت ندارم. من همیشه خانه دار بودم. تنها تجربه حرفه ای من در خانه است. من حتی قبل از آمدن به اینجا نمی دانستم چگونه از صفحه گسترده اکسل استفاده کنم، چه رسد به نرم افزار حسابداری QuickBooks. الان هر روز ازشون استفاده میکنم

من همیشه محبوب بوده ام، هرگز مشکلی ایجاد نکرده ام. اما برعکس!

تصاویر چشمان عصبانی در خاطراتم برق می زند. انگشتی که می لرزد به سمت من نشانه می رود و نفرین های شیطانی را به سوی من پرتاب می کند.

و همه چیز اینگونه شروع شد: برخی از معلمان توجه من را به این نکته جلب کردند که سالی، مادر یک دانش آموز، هنگام ناهار به دانش آموزان غذا می فروخت. در مدرسه ما ممنوع است. او این کار را مخفیانه انجام داد، بنابراین من برای مدتی نگاهم را به عقب انداختم. اما وقتی تعدادی از کارکنان ما با او روبرو شدند، او پرخاش کرد و گفت که از من اجازه گرفته است. حالا می دانستم که باید مداخله کنم. تا جایی که می‌توانستم، قوانین مدرسه‌مان را به سالی یادآوری کردم و از او خواستم که فروش را در اینجا متوقف کند. اما او با خشم پاسخ داد و مرا کمونیست خواند.

چند هفته بعد، پسر سالی، دانش‌آموز کلاس ششم، از میله‌های پنجره بالا رفت، سقف کاذب را بالا برد و به داخل خانه خزید. کل کلاس شاهد شیرین کاری او بودند و این اولین مورد نبود. اما این بار سقف را پایین آورد. به هیچ کس آسیبی نرسید، اما خسارات بسیار بدی به نظر می رسید. در مدرسه ما نیز قانونی وجود دارد که دانش آموزان باید خسارت عمدی را بپردازند. از این فکر که باید دوباره با سالی درگیر شوم، لرزیدم. خداوندا، لطفاً به من حکمت عطا کن و دلهایشان را نرم کن!، من دعا کردم.

سالی برای بحث در مورد حادثه سقف احضار شد. او آمد اما حاضر نشد با من صحبت کند. او نزد معلمان دیگر رفت و به آنها گفت که آسیب تقصیر پسرش نیست، تقصیر مدرسه است. سقف به اندازه کافی پایدار نبود. او نمی خواست یک سنت بپردازد!

همانطور که تیم ما در مورد این موضوع بحث می کرد، مشخص شد که پول در خطر نیست. تعمیر سقف فقط حدود 45 دلار هزینه داشت. در مورد شخصیت سازی و آموزش مسئولیت بود. ما توافق کردیم که در صورت عدم تعهد خانواده، پسر بتواند XNUMX دقیقه بعد از مدرسه به مدت XNUMX روز کار کند تا هزینه تعمیرات را بپردازد. اما چگونه باید این را به سالی آموزش دهیم؟ از آنجایی که او نمی‌خواست با من صحبت کند، یکی از کارمندان ما که او را به خوبی می‌شناخت، پذیرفت که با او تماس بگیرد و بخواهد با ما صحبت کند.

سالی پاسخ داد که من و همسرم گرگ می توانیم او را در مغازه ملاقات کنیم. یکی دیگر از کارمندان بعداً به من گفت که سالی تلفنی به او گفته است که اگر ما حاضر شویم، جلوی مشتریانش بر سر ما فریاد خواهد زد. خلاصه: رفتیم سرمون داد زد و دوباره رفتیم.

در روزها و هفته‌های بعد پیام‌های خشمگین و تلفن‌های آزاردهنده‌ای از سالی در مدرسه دریافت کردیم. او می خواست پسرانش را از مدرسه خارج کند و به یک نامه انتقال و سوابق مدرسه نیاز داشت. ما برای این کار هزینه ای معادل 1,25 دلار دریافت می کنیم. این کمتر از مدارس دولتی است. اما سالی مدارک را مجانی می خواست. من سر جای خودم ایستادم.

بعد یک روز پیامکی از سالی به دستم رسید. او به مبلغان سابق شکایت کرده بود که من چه مدیر بدی هستم و سعی کرده ام پسرش را بزنم. او ویدیویی را با عنوان "کشیش برای پسرم دعا می کند" ضمیمه کرد. در این ویدئو، چهار نفر به زبان‌ها آواز می‌خواندند و با انگشتان خود تکان می‌دادند و به جلو و عقب تاب می‌خوردند. سه نفرشان هم مثل ما خارجی بودند.

وقتی ویدیو را دیدم، لرزی بر ستون فقراتم جاری شد. دو نفر از سخنرانان زبان زن و شوهری بودند که برای چندین ماه در کلیسای ادونتیست در شهر حضور داشتند. ناگهان متوجه شدم که تمام این ماجرا فقط مربوط به من نیست. کلیسا و مدرسه ما مورد حمله شیطانی قرار گرفت. در هفته های بعد، این یافته چندین بار تایید شد. بعداً متوجه شدیم که همان افرادی که برای خانواده سالی "دعا" کرده بودند، ویدئویی درباره یک شفا دهنده ایمان در روز شنبه در کلیسا نشان داده بودند. پس از پخش ویدئو، یکی از آنها به زبانی صحبت کرد. سه نفر دیگر به او پیوستند و به زودی یکی از آنها روی زمین افتاد. دیگران شروع به خواندن دعای جادویی عجیبی بر سر مرد کردند. در نهایت، آنها همچنین می خواستند در مورد کارمند کتاب مقدس ما (که به عنوان کشیش محلی در اینجا خدمت می کند) و خانواده اش دعا کنند. او قبول نکرد.

سپس گروه به خانه یکی از اعضای کلیسا رفتند که شوهرش در بستر بیماری لاعلاج و در بستر بیماری است. بر او «دعا» کردند. وقتی معجزه ای اتفاق نیفتاد، آنها احساس کردند که معجزات در کلیساهای غیر ادونتیست اتفاق افتاده است. بنابراین، ادونتیست ها نمی توانستند روح القدس را داشته باشند.

کاشت کننده کلیسا و خانواده اش به زوج این گروه در خدمت یکشنبه برای کودکان Pnong کمک کرده بودند. به همین مناسبت لباس و کفش می دادند، داستان های کتاب مقدس می گفتند و بازی می کردند. فقط در هفته گذشته برای اولین بار از بیماران خواستند که خود را شفا دهند. به زبان‌ها صحبت می‌کردند، مردم به عقب افتادند، جایی که کسی ایستاده بود تا آنها را بگیرد. با این حال، هنگامی که آنها از همسر باغبان کلیسا و یکی دیگر از اعضای مدرسه خواستند تا به آنها کمک کنند تا افرادی را که از نظر روحی کشته می شدند جمع آوری کنند، آنها نپذیرفتند.

به دلیل تمام این اتفاقات عجیب، زبان ها و شفای معجزه آسا تبدیل به بحث کلیسا شده بود. برخی کاملا گیج شده بودند.

همسر باغبان کلیسا به من گفت که این گروه در طول مراسم خود کلماتی شبیه به کلمه خمر برای "شروع نزاع" می خواندند.

هفته بعد بحث جدیدی در گرفت. برخی از کارمندان از دست یکدیگر عصبانی شدند. حسادت و بی اعتمادی موج می زد. به خصوص یکی از کارمندان از دست من خیلی ناراحت بود. سطح استرس من به شدت بالا رفت. "تا کی، پروردگار؟" من دوباره دعا کردم، اشک روی صورتم جاری شد. "نمی دانم چقدر دیگر می توانم استرس را تحمل کنم!"

به نظر می رسید صدای آرامی می گوید: "بیا پیش من، مولی، که خسته و سنگین هستم." من می خواهم شما را تازه کنم. یوغ مرا بر خود بگیر و از من بیاموز. نرم و سبک است. به این ترتیب برای روح خود آرامش خواهید یافت. تو در آتش ذوب هستی اما قول می دهم نسوزی. چون من با تو هستم من با تمام زحمت و استرس دنبال یک هدف هستم. من تو را در مدرسه رنجم تربیت می کنم. من از شما و خانواده تان در مبارزه با بدی در اینجا در کلیسا و مدرسه ام استفاده می کنم. به من اعتماد کن، منتظر من باش و ببین چه خواهم کرد! دعوا مال تو نیست، مال من است. من هستم."

در عیسی استراحت کن گفتن آن بسیار آسان است و در عین حال اجرای آن بسیار دشوار است! همانطور که به انتظار خداوند ادامه دادم (البته نه با آنقدر آرامش روحی)، شروع به دیدن کار متمایز او کردم. برای مثال، گرگ این فرصت را داشت که با کارمند محلی کتاب مقدس گفتگوی طولانی داشته باشد، و درست زمانی که اوضاع در حال گرم شدن بود، مبلغ دانشجوی ما، جادر، قرار بود در مدرسه نمازی را برای کارکنان برگزار کند. او از وقایع فوق چیزی نمی دانست، اما با این وجود موضوع زبان ها را انتخاب کرد! اگرچه انگلیسی زبان دوم اوست که باید به خمر ترجمه می شد، پیام او ساده، واضح و قابل فهم بود. روز بعد قرار بود در عبادت باشم، اما از جادر پرسیدم که آیا می تواند موضوع خود را ادامه دهد، زیرا روز قبل وقتش تمام شده است. حضور روح القدس را احساس کردم و در چهره کارکنان می دیدم که با دقت گوش می دهند. نقشه های شیطان نقش بر آب شد.

علاوه بر این، بحث و جدل تأثیر شگفت انگیزی بر اعضای کلیسا داشت. به جای اینکه او را دلسرد کند، او را به مطالعه کتاب مقدس ترغیب کرد. خدا ایمان آنها را تقویت کرد و درک آنها از کتاب مقدس را افزایش داد.

و سالی؟ برادرش را فرستاد تا هزینه مدارک مدرسه را بپردازد. آزار و اذیت متوقف شد.

پیش از این، زمانی که نوبت من بود که عبادت کارکنان را رهبری کنم، آیات کتاب مقدس در مورد دوست داشتن دشمنان را خوانده بودیم. اینکه ما باید به کسانی که از ما متنفرند نیکی کنیم. ما به گروه هایی تقسیم شدیم تا به طور خاص برای سالی و خانواده اش دعا کنیم. تا به امروز ما به دعا برای فرصت هایی برای نشان دادن عشق عیسی به او ادامه می دهیم.

و کارمندان مزاحم؟ این داستان هنوز ادامه دارد. اما من می دانم که خدا بر آن نیز کنترل دارد.

پایان: مرزهای ادونتیست، می 2019، صفحات 12-15

Adventist Frontiers یک انتشارات Adventist Frontier Missions (AFM) است.
ماموریت AFM ایجاد جنبش‌های بومی است که کلیساهای ادونتیست را در گروه‌های مردمی غیرقابل دسترسی می‌سازند. خانواده تیمینز در میان مردم Pnong در جنوب شرقی آسیا زندگی می کنند.


 

Schreibe einen Kommentar

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

من با ذخیره و پردازش داده های خود مطابق با EU-DSGVO موافقت می کنم و شرایط حفاظت از داده ها را می پذیرم.